آنزیم جان

نونت نبود آبت نبود این همه بالا رفتنت چی بود آنزیم جان

 

نه خدا وکیلی خودت بگو این جوری آبروداری می کنی

من چهارشنبه جواب دکترو چی بدم هاننننننننننننن

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا خدا این ماه آبان و آذر رو آفرید یعنی ایقده نمی فهمی که شاید یکی تو این دوماه از زندگی ساقط بشه اه اه اه حالم از این دوماه به هم می خوره تموم هم نمیشن 

کاش یه مدیر یه دبیر کل با شعور با فهم پیدا می شد می گفت از چه ماه هایی بدتون مییاد همش رو برید مرخصی ماه بعدی ولی جبران کنید یه ماهم می ذاشت زاپاس من حتما این دوماه رو فقط تو اتاق خودمو حبس می کردم تا چشمم به چشم هیچکی نیفته تا با هیچکی درگیر نشم 

آخه چرا ؟؟؟؟؟ یعنی چی خدا

مو عصبانیم خیلیییییییییی دارم همش هم به پرو پای همه می پیچیم البت بی جهت نیستا ولی خب اگه این دوماه لعنتی نباشه حالم بهتره مطمئنا

به نظر شما

چند سال دیگه چند ماه دیگه شایدم چند قرن دیگه دوباره مردم می گن بریم سوریه ایقده شهرهاش قشنگه ایقده سرسبزه ایقده جاهای باحال داره آثار باستانیش عالیه از من می شنوید برید هم زیارته هم سیاحت تازه می تونی یه پول جدا بدی لبنان هم می برنا لبنان پر ازگله تازه این دیدی که جمهوری اسلامی در مورد لبنان می کنه تو مخمون صحیح نیستا اون جا ایقده باحاله مثل کشورهای اروپایی زندگی می کنن ووووو

 

واقعا موندم دیگه روزگاری نسل جدید هم به این موضوعات و اطلاعات جالب دسترسی پیدا می ک نه یا این موضوعات دیگه به تاریخ می پیونده دیگه هیچکی نمی فهمه یه زمانی چه آثار باستانی های ارزشمندی در افغانستان و سوریه وجود داشته شاید یه روز دیگه مردم سوریه رو یه شهر کوچیک بدونن به نام دمشق که روزگاری خیلی پهناورتر بود مثل ایران قدیم....

شاید یه روز مادر من برای بچه نوه هاش تعریف کنه یه کشوری بود به نام سوریه می گفتن خیلی قشنگه آرزوم بود برم قبر حضرت زینب رو ببینم پولش هم جور شد ولی داییت پول لازم شد دادمش به داییت که بزنه به زخم زندگیش حیف که نشد قسمتم برم و ببینم ضریح حضرت زینب رو حالاها که می گن دمشق هم عوض شده حتی...........

 

 

پی نوشت: شایدم یه روزی روزگاری دوباره همه چی بشه مثل روز اول نسل جدید نسل نودی ها برن راهیان نور  تو سوریه و راویشون هی بگه این جا فلانی شهید شد این جا فلانی این جوری زخمی شد این جا فلان و این جا بیسان 

بعدش هی سرشو تکون بده و بگه وجب وجب این جا خون شهید ریخته و همه مات و مبهوت بشن 

 

 

پی نوشت 2: واقعا بشار و جمهوری اسلامی و آمریکا و داعش و اسرائیل همشون باهم دیگه چی فکر می کنن این هایی که دارن می رن اون جا شهید می شن بهترین های کشور من و شماهستن غیرتشون اجازه نمی ده که یه بار دیگه تعرض بشه به حرم حضرت زینب یه زمان صدام به حرم امام حسین تعرض می کرد و امروز داعش و...... 

موندم یه راه حل هر چند سخت پیدا نمی شه که این همه جوون پرپر نشن موندم یه راه حل هر چند مشکل پیدا نمی شه که بشه با داعش با اسرائیل با آمریکا وووو کنار بیایم تا اینا این جوری تیشه نزنن به ریشه ی جوونای مملکت ما

موندم چرا یه کشور یه طیف فکری به خودش اجازه می ده هر جای دنیا یه خرابکاری کنه و انتظار داشته باشه هیچکی بهش جواب نده واقعا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آخر پاییزه ها خدا

خدا جونم آخر پاییزه ها دوهفته دیگه شب چله از راه می رسه هنوز که هنوزه ما از گرما کلافه ایم که...... چند شبه دارم دوباره پنکه می زنم می ترسم آخر سر مجبور بشم کولر روشن کنم دوباره

خدا جون ماهم آدمیم به خودت قسم نفسمون بنداومد از این همه گرمای هوا امروز ایقده کلافه ام هم از کارهای زیاد اداری هم از گرمای هوا هم از...........

لطفا ما رو فراموش نکن ما به بارون نیاز داریم بارون خیلی زیاد شاید اون بارونه باعث بشه یه کم حال دلمونم خوب بشه لطفا .......

کم شدن......

دوستانم هر روز آب می روند آن هم دوستانی که روزی فکر می کردم تا ابد هستند ........ مقصر منم البت صد در صد ..

دل مشغولی همیشگی من

خیلی وقت ها از ته دل می خواستم همیشه دلم می خواست یه روز خاص برای امام رضا مراسم بگیرم از اون جایی که ما جنوبیا همیشه غم ها رو بیشترتر دوست داریم تا شادی این روز بالاخره از پارسال سررسید . یه باره تصمیم گرفتم شهادت امام رضا مراسم بگیرم همش نگران جا بودم و نداشتن اتاق کافی چون خونمون قدیمیه و دوره اییه و.... ولی یه آن تصمیم گرفتم توی حیاط برگزار کنم مراسم رو و شکر خدا بدک نبود امسال هم هی دو دل بودم که با این دست درد و گردن درد مراسم بگیرم یا نگیرم که به خودم گفتم هر چه بادا باد می گیرم مراسم و  گرفتم مراسم 

خوب بود از همون مراسمایی که همیشه دلم می خواست روز شهادت امام رضا همه جا شلوغ باشه مثل خیابونای دوروبر حرم  مثل خود حرم که روز شهادتش یه جور دیگه هست مثل عصرای شهادت امام رضا که دور حرم هنوز دسته جدید مییان البت مثل اینا که نمی شه ولی خب همین که یه مراسمی برگزار کردم خوشحالم زن عموم می گه این روز به نام خودت سند خورده دیگه باید هر سال سعی کنی که بگیری مراسم من که از خدامه اگه دست و کمر و چشم و کلا عضای بدن و در اصل جیبم یاری کنه چرا که نه چی بهتر از این که آدم برای امام غریب الغربا و معین الضعفائ مراسم بگیره......

نمی دونم امام رضا قبول کرد مراسمم رو یا نه نمی دونم راضیه یا نه ولی خودم ته ته ته دلم خوشحالم با همه ی سختی هاش خوشحالم از داشتن اقوام خوبی که خیلیاشون روز مراسم اومدن کمکم از داشتن دختر عمه های خوبی که دارم از داشتن زن عمویی که از هفت صبح اومد کمک از داشتن مادری که با همه ی سختی ها کنارم ایستادو کمکم کرد خوشحالم .......... ان شاالله این عزاداری قبول باشه و ان شاالله که تداوم داشته باشه بازم خوبه که بین این همه دل مشغولی یه دل مشغولی من بعد از این همه سال برآورده شد و روز شهادت امام رضا یه مراسم گرفتم

 

پی نوشت: من نذری امام رضا هستم شاید به همین خاطره که ایقده دوستش دارم و دلم می خواست که روز شهادتش یا میلادش کاری انجام بدم:)

ادعاهای طبق طبق؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!! شایدم ادآهای تبق تبق ؟؟؟؟؟؟!!!!! شایدم ادعاحای طبق تبق؟؟؟؟ نیدونم والا

وقتی خوب به زندگیم نگاه می کنم می بینم من رو ساختن برای مدیریت کاارهای بی مزد و مواجب 

یعنی سرم درد می کنه ها برای این کارا

سیزده آبان رفتم شیراز که ام آر آی کنم ایستادم جوابش گرفتم بردم پیش دکتر ارتوپد گفت به مهره های گردنت فشار اومده رعایت نکنی مساویه با دیسک و....

شیراز بودم هنوز که دوستم زنگ زد که مثل این که افغانی های مقیم شهر من دنبال اینن که کسی باهاشون هم کاری کنه تا شال و کلاه ببافن برای مدافعای حرم دوستم گفت تو کمک میکنی که ببافیم منم که بی جنبه  این جور موارد نه  از من نمی شنوی ... مثل این ندید بدیدا رفتیم کاموا خریدیم و میل و از همون خود شیراز شروع کردیم به بافتن 

الحق و الانصاف که حس خوبیه هر چند دستمان همچنان درد دارد و باید رعایت کنیم و سرمونو پایین نگیریم و از این خزعبلات دیگه ولی خب نقطه ضعف منم همین چیزاست دیگه چیکار کنیم

ولی جالبیش اینه که نزدیک به بیست سی نفر به من و دوستم اعتماد کردن و شروع کردن به بافتن ولی تو خانواده خود من کسایی که ایقده از دین و دیانت و مذهب و خدا و شهدا و .... دم می زنن دریغ از پول یه کاموا  موندم این آدما چطوری ایقده .........

بیخیال اگه بخوام بهش فکرکنم دوباره باید برم تو گروه واتساپی خانواده و....

بعدش اون وقت دختر عمه ای دارم که اصلا نه ادعا داره نه ادآ داره نه طبق طبق نه تبق طبق نه تبغ تبق 

تازه خیلیا هم شاید به عنوان یه نیروی مذهبی نشناختنش ولی خیلی راحت به اندازه وسعش کمک می کنه والا من تو کار این خلق الله موندم اصلا این دختر عموها و ... با اون همه ادعا چطوری ده تومن پول نمی تونن از جیبشون سوا کنن

 

خدایا آخر عاقبت ما رو بخیر کن اول از همه خودم که نه به مال دنیا بچسبم نه هم مغرور بشم ....

جمع بین اضداد

عقل پخته و دل سوخته؟؟؟؟؟

یعنی شدنیه؟

میشه دوتاش باهم جمع بشن؟

لابد میشه دیگه؟

وگرنه آقای قاضی به علامه طباطبایی نمی گفت

ماها کجای کاریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

فکر کنم هیچکدومشو نداریم....