از دوره كودكي شروع كردم به كتاب خوندن يادش بخير روزهايي كه كيهان بچه ها دوتومن بود و عموم برام كيهان بچه ها مي خريد توكلاسمون تنها كسي بودم كه برام مجله مي خريدن و مي خوندم حتي يه سري خان عمو حسش گل كرد يه چندتا كيهان بچه هاي اضافي خريد و بردم مدرسه به بچه ها فروختم به همون قيمت دونه اي دوتومن[قلب] ياد امير حسين فردي به خير و ياد مصطفي رحماندوست عزيز و دوست داشتني بخيرتر كه هميشه براي من يادآور روزهاي خوب گذشته هستند.. [قلب]

بعد ها كه رفتم راهنمايي يه مدت ركود بود و تنبلي تا دوباره شروع كردم كتاب خوندن از كتابخونه عمو و دايي كتابهايي مي خوندم بزرگتراز سن و سالم  و دوره دبيرستان كه تب رمان همه جا رو گرفته بود شروع كردم به رمان خوندن

هرچي به دستم رسيد با اون بضاعت كم  رو خوندم از فاطمه فاطمه است دكتر شريعتي تا كفش هاي غمگين عشق ر اعتمادي از رمان هاي روسي تا كوزت و بينوايان از مجلات تا  ادبيات دفاع مقدس.......

الان كه سني ازم گذشته به بچه ها توصيه نمي كنم كه همه چي رو بخونن سعي مي كنم متناسب با سنشون بهشون يه كتاب معرفي كنم با همين بضاعت اندكم الان فكر مي كنم چرا اين پديده راهنمايي كردن تو خانواده ما هيچوقت وجود نداشته چرا كسي نمي گفت آخه دختر اين كتاب هم قد سن تو نيست نخونش ...... (شكلك عصباني آتيش گرفته و ....)اما امروز مي گم مامان و باباها تو رو خدا هر كتابي رو به بچه هاتون معرفي نكنيد بذاريد با سن خودشون جلو برن يعني چي آخه بازم همون شكلك بالايي [نيشخند]